شهید ابراهیم بهروز نرگسی

تعداد بازدید:۲۹
شهید ابراهیم بهروز نرگسی

دانشجوی کارشناسی رشته الهیات

تاریخ و محل تولد :۲۰ خرداد ۱۳۴۲، رشت

تاریخ و محل شهادت: ۲۳ دی ۱۳۶۵، شلمپه، پاسگاه زید

مزار: رشت (تازه اباد)

 

زندگینامه

ابراهیم در بیستم خردادماه سال ۱۳۴۲ در رشت متولّد شد. کودک که بود با صدای خنده‌ی کودکانه‌اش شور و نشاط را برای اهل خانه به ارمغان می‌آورد. کمی که بزرگ‌تر شد، دست در دست مادر به مدرسه رفت تا توشه‌ای از علم بردارد. روزها و سال‌ها از پی هم می‌گذشتند و او کم کم با امام و آرمان‌های انقلاب آشنا گردید و خیلی زود در میان خیل عظیم تظاهرکنندگان، فریاد مرگ بر شاه سر داد. با پیروزی انقلاب به عضویت انجمن اسلامی مدرسه درآمد. سال ۱۳۶۰ مدرک دیپلم علوم تجربی خود را دریافت کرد و به عنوان نیروی حق التدریس با سِمت دبیر آموزش و پرورش استخدام گردید و با ورود به دانشگاه تربیت معلم به عنوان نیروی ثابت در این نهاد به خدمت ادامه داد. بهروز نرگسی برای مدتی مسئولیت امور تربیتی ناحیه یک شهرستان رشت را بر عهده گرفت و در سال ۱۳۶۴ وارد دانشگاه شد تا در رشته‌ی الهیات دانشگاه تهران مشغول تحصیل گردد. ابراهیم در زمان حمله‌ی ناجوانمردانه عراق علیه ایران چهار مرتبه به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های و الفجر ۴، عاشورا، کربلای ۴ و ۵، در لشکر علی بن ابیطالب (ع) و قدس جنگید.
سرانجام در اعزام آخرش توسط سپاه پاسداران در تاریخ بیست و سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ ابراهیم ۲۳ ساله فرماندهی دسته را در پاسگاه زید پذیرفت، او مردانه ایستاد و از ناحیه‌ی کف پا و پهلو مجروح شد. اما به عقب بازنگشت و درست در همان لحظات، بادگیری که به تن داشت آتش گرفت و او ابراهیم وار در گلستان عشق به یگانگی خدا سوخت.
پیکرش را چهل روز بعد به عقب انتقال داده و به خاک سپردند.

 

گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید

از خداوند تبارک و تعالی می‌خواهم که هنگام مرگ ذکر لا اله الّا ا… ر ا بر لسانم جاری و یاد حسین را بر قلبم (روشن) نماید.... امام عزیز، ای فرزند پاک رسول ا… (ص)، ای فرزند سیدالشهدا (ع) که عظمت و جلالت شناخته نشد و بزرگیت درک نگردید؛ ای که چهره‌ی نورانیت مشعل جان عاشقان و ای که ترنّم آوای الهیت آرام کننده ی قلب مشتاقان، از صمیم قلب و با تمام وجودم دوستت دارم.

مردم ما و مسئولین نظام جمهوری باید قدر امام (ره) را بدانند؛ گاهی اوقات احساس می‌کنم امام واقعاً غریب است او چون جدش استخوان در گلو و خار بر چشم دارد… از کلیه‌ی مسئولین و دست اندر کاران انتظار دارم که تا جان در بدن دارند، به اسلام و مسلمین خدمت کنند. خون شهدا را پایمال نکنند… اسباب ناراحتی و نارضایتی این امّت زحمتکش و دلسوز را فراهم نکنند. برادرانم مبادا در کارها افراط و تفریط کنید. درس امام علی و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و… برای ما الگوست مبادا از اخبار سیاسی و روز بی اطلاع باشید، مبادا از اصول اخلاق و تعالی رشد دهنده ی اسلام تعرّض نمایید... بار پروردگارا! امید عفو و مغفرت و قبول اعمال دارم؛ اگر چه گناه و معاصی ما بزرگ است ولی رجای ما بر مغفرت تو بزرگ‌تر است. غفّارا! توبه پذیرا! ما را ببخش که امید بر اعتقاد خود بسته‌ایم نه به اعمال خود. پروردگارا امیدوارم که مردنم را در جهت کمالم و کمالت قرار دهی. خداوندا! می دانم که از تو طلب ناکرده می‌خواهم لیک به بذل و کرمت اعتقاد کامل دارم. بار خدایا اگر حیاتم منفعتی برای پیشبرد اسلامت نداشته، امیدوارم که مرگ و خونم سبب ایجاد حرکت و شور و عشق در جهت دینت و افشای اسلام و عوامل نفوذی و سازش کار باشد. بار پروردگارا اگر مصلحت این است که برای برپایی اسلامت خونی ریخته شود، منّت نهاده این قابلیت و صلاحیت را بر این حقیر ده تا حداقل قسمتی از گناهان بزرگم بخشیده شود. از سنگرداران فرهنگ و آموزش می‌خواهم مقام معلم و علم را بشناسند قدر خدمت خودشان را بدانند و مبادا امور کارهای دیگر را بر این کار ترجیح دهند.
والسلام علیکم و رحمه ا… و برکاته