عباس آقازاده فرد (هوشمند وثیق)
دانشجوی کارشناسی رشته اقتصاد نظری
تاریخ و محل تولد: اول آبان ۱۳۳۳؛ اصفهان
تاریخ و محل شهادت: ۵ شهریور ۱۳۶۵، شیخ صالح
مزار: بهشت زهرا (س)
زندگینامه
عباس آقازاده فرد (هوشمند وثیق) فروردین سال ۱۳۴۷ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود گذراند.
وی ۱۲ ساله بود که پدرش را از دست داد.سالهای دوران دبیرستان عبای مقارن بود با تظاهرات ملت مسلمان ایران که او نیز شرکت چشمگیر داشت.
در سال ۵۹ دیپلم خود را دریافت کرد و عضو بسیج محل سکونت خود شد و در سال ۶۰ به استخدام سپاه درآمد. اما همزمان خود را برای شرکت در کنکور آماده ساخت و در سال ۶۲ در رشته اقتصاد دانشگاه تهران پذیرفته شد.
هشت سال دفاع مقدس زمینه رشد و شکوفایی علمی و معنوی جوانانی را فراهم کرد که با اتکا به خداوند و بهرهگیری از ادراک و منطق توانستند بر دشمن چیره شوند. شهید «عباس آقازادهفرد» نیز یکی از جوانانی تخریبچی است که در دوران جنگتحمیلی به شهادت رسید.
سرانجام پنجم شهریور ۱۳۶۵ در منطقه شیخ صالح در غرب کشور بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید.
نحوه شهادت
حاج رمضان داوودی از همرزمان این دانشجوی شهید روایت میکند: آخرین ساعتها قبل از شهادت در چادری که چند ساعت بود علم کرده بودیم تازه هوا تاریک شده بود و میخواستیم شام بخوریم. آنقدر خوشحال بود و شوخی میکرد و مدام صدای مجری را که خبر از حمله رزمندگان میداد را با صدای «شنوندگان عزیز» تقلید میکرد.
او میگفت: «شنوندگان عزیز، هم اکنون رزمندگان اسلام سر سفره شام برای خوردن نون و خربزه و تخم مرغ با هم در جدالن…» و از این گونه طنزها. ناگهان چند کامیون وارد مقر شدند که چراغهایشان روشن بود و عباس آقازاده سریع به سر جاده رفت تا ممانعت از ورود سومین کامیون به مقر کند. همان موقع بود که توپخانه عراق مقر ما را گلوله باران کرد و آقازاده کنار همان کامیون به شهادت رسید.
گزیدهای از وصیتنامه شهید
بار خدایا شکر و سپاس ترا که بنده حقیرت را بسوی خود خواندی و سپاس تو را که من حقیر را لایق دانستی و از زمره شهدا قرار دادی.
بار خدایا! مرا ببخش و از اینکه بنده گناهکار تو بودم.
خدایا! من لیاقت هیچ چیز را نداشتم حتی لیاقت موجود شدن و تو این لیاقت را به من دادی حال آنکه لیاقت آتش دوزخ را داشتم تو بمن بهشت را نشان دادی.
این جانب با کمال سلامتی وصیتنامه خود را مینویسم وصیتنامه ای که بارها نوشتهام و بارها شده است که به سوی تو آمدهام ولی تو باز مرا برگرداندهای باز هم وصیت نامهای مینویسم باشد که مرا بخوانی.
مادر عزیزم! به تو تبریک می گویم تو که مادر شهید شدهای، تو هم روزی خواهد شد که همراه خانوادههای شهدا به کربلا بروی و به حسین (ع) بگویی که من هم فرزندی داشتم و آن را در راه تو که همان راه حق خداوند است دادم.
برادرانم! من از شما تقاضا دارم که در نمازهای جماعت شرکت کنید و با مادر همانگونه که مهربان بودهاید مهربانتر باشید.
خواهران عزیزم! از شما عزیزان خواهش میکنم، مسائل اسلامی را تک تک رعایت نمائید به همه عزیزان سفارش میکنم در برابر دشمنان اسلام و رهبر بایستید و برای بنده گریه نکنید زیرا آرزوی من شهادت در راه خدا بوده است.
نامه ای از شهید عباس آقازاده
امیدوارم که حالتان خوب باشد به لطف خداوند متعال صحیح و سلامت باشید الحمدالله به لطف خداوند سالم به مقصد رسیدم و هیچگونه مشکلی نیز پیش نیامد.
مادر جانم! جای بنده خوب خوب است و خیلی راحت میباشد
از طرف بنده نگران نباشید در ضمن در مورد برگشتن چون کارم زیاد است فعلاً معلوم نیست لذا فعلاً منتظر بنده نباشید
در ضمن مادر جانم! اینجا وضع تلفن خوب نیست لذا اگر وضع درست شد تماس میگیرم.
مادر جانم! سعی کن مواظب خودت باشی و نگران بنده نباشید باور کنید حالم خوب است بنده که اینجا هستم فقط و فقط خیالم از طرف شما نگران است. بنده دعا میکنم که خداوند هر چه زودتر شما را شفا دهد و انشا الله خوب خوب باشید.
دیگر سخن قابل عرضی نیست. از طرف بنده به آقای رضا، حاج آقا، زن داداشهایم، مریم خانم و... سلام برسانید.
۳/۶/۱۳۶۵