شهید محمود موحدی راد

تعداد بازدید:۱۹
شهید محمود موحدی راد

دانشجوی کارشناسی رشته حقوق

تاریخ و محل تولد: اول فروردین ۱۳۴۳؛ مشهد

تاریخ و محل شهادت: ۲۲ فروردین ۱۳۶۵، عملیات والفجر ۹، سلیمانیه

مزار: بهشت رضا

 

زندگینامه

شهید در سال ۱۳۴۳ در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را تا اخذ دیپلم در مشهد به پایان برد و از سال ۱۳۶۰ در سپاه خدمت نمود و مدت ۲ سال هم در در رشته حقوق تحصیل کرد. در طول مدت جنگ سه بار به جبهه عزیمت کردند ودر تاریخ ۱۳۶۵/۱/۲۲ در عملیات نفوذی که داشتند به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 

گزیده ای از وصیت نامه شهید

اعوذبالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دانم چی شد تصمیم گرفتم که یک چند کلمه ای صدایم را در نوار ضبط کنم. شاید این سفری که می روم آخرین سفرم باشد، شاید لیاقت این را داشته باشم که مهدی قبولم کند. شاید وقتی شما این نوار را گوش می کنید من دیگر پیش شما نباشم، نمی دانم چه بگویم، فقط همین را می خواهم بگویم چیزی که باعث شد بروم و اون چیزی که گاهی من مشغول به خودش می کند این سنگینی مسئولیتی است که روی دوشم احساس می کنم. وقتی که صدای قرآن و صدای نوحه ی مادر نبودی آن زمان..... را می شنوم، وقتی یاد خاطرات عملیات والفجر ۳ می افتم، اونجایی که رزمنده ها پیشانی بند می بستند، خیلی هاشان شهید شدند، خیلی هاشان مفقود شدند. آره هیچ وقت یادم نمی شود. هر وقت از سر کوچه ها رد می شوم چشمم می خورد به این حجله هایی که برای این جوان ها و این شهدا بستند. احساس سنگینی می کنم. خیلی سنگین است مسئولیت، آنهائی که صدایم را می شنوید این را بدانید که اگر زمان امام حسین (ع) هم می بودیم همین کار را می کردیم. اگر امروز رفتیم جبهه زمان امام حسین هم می رفتیم، اگر امروز از زن و فرزند و بچه گذشتیم، اگر این خانواده های شهدا از بچه هایشان، شوهرانشان، پدرانشان گذشتند راضی به رضای خدا شدند، برای هستیشان هم راضی هستند و برای مهدی شان هم راضی هستند. آدم وقتی فکر می کند الان اسرای ما چه می کنند این همه اسیر، نمی دانم خبر دارید شما می دانید چی بسرشان می آید، نمی دانم خبر دارید که این اسرای ما را گاهی وقت ها وقتی که نماز می خوانند و سرشان به سجده هست و با خدا راز و نیاز می کنند، این قدر شلاق می زنند، این قدر شلاق می زنند که اون مهر زیر سرش می شکند. دل آدم می لرزد، آدم چه جوری طاقت بکند اینها را بشنود، این همه خون، این همه مفقود، مگر با اینها چه فرق داریم؟ آیا اینکه بگوییم درس بخوانیم خدای نکرده بهانه ای نیست، اینکه بگوییم یک شهید دادیم این بهانه نیست، من فکر می کنم که باید بروم و اگر برنگشتم اینهایی که وابسته به من هستند بدانند من به خاطر خدا رفتم، به عشق کربلای حسین رفتم. گاهی وقتها یادم می آید که می گویند کربلای امام حسین هنوز سنگ فرش است، هنوز وقتی کسی می خواهد راه برود چی بگویم گرد و خاک بلند می شود. امام حسین ما خیلی مظلوم است. چند روز پیش توی همین قم تشییع جنازه داشتیم، مادری رفت پشت بلندگو گفت: پسرم وصیت کرده هر وقت شهید شدم حتماً با مردم چند کلام صحبت کن. خیلی دوست داشتم یا مادرم یا همسرم یا خواهرم مثل او بودند انشاءالله باشند، صحبت کرد، گفت من دوست دارم مثل ام البنین باشم، ام البنین چهارتا فرزندش را در راه خدا داد اما من هنوز یک فرزند دادم، سه فرزند دیگر توی خانه دارم. اگر خداوند به من لیاقت بدهد اگر اونها لیاقت داشته باشند من دوست دارم مثل ام البنین باشم. خدایا این ملت مظلوم ما، این اشک چشم کودکان ما، این خون دلهای ما، خدایا خودت عنایت کن عاشقان را به معشوق واقعی شان برسان. من نمی دانم چی بگویم، نصیحت کنم، خودم خیلی محتاج نصیحت هستم. ولی خوب لازم هست چند تا سفارش بکنم، من اولاً به همه سفارش می کنم همیشه خدا را در نظر داشته باشند، تقوا داشته باشند. همه فکر نکنید که امروز دیگه انقلاب نیست، جنگ نیست هر روز به یاد شهدا باشید، هر روز به یاد اسرا باشید. سعی کنید از محرومین و مستضعفین دور نشوید، زندگی تجملی، زندگی آلوده به رفاه نداشته باشیم. رفاه آفت دین هست. اگر امروز رفاه طلب شدید، اگر امروز راحتی را پسندید فردا در برابر کوچکترین مشکلی سر تعظیم خم خواهید کرد. عزیزانم حفظ اسلام از همه چیز واجبتر است. از نماز هم واجبتر است. به فکر اسلام باشید. به فکر بچه های خودتان نباشید. به فکر زندگی دنیا نباشید. من اگر خداوند توفیق نصیبم کرد و بچه ی دیگری به من داد از همسرم می خواهم در تربیت آنها خیلی کوشش کند، خیلی مواظب باشد که آنها آلوده به این بدبختیها و نکبتها نشوند، خیلی مواظب باشد که بر اساس دستورات اسلام رشد کنند. قبلاً هم گفتم الان هم می گویم نرجس ما پانزده شعبان به دنیا آمد. همیشه باید طوری تو همسرم باشی که زندگیت، تربیتت که قلب امام زمان خوشحال باشد. مادرم، معذرت می خواهم عذر می خواهم که این حرفها را می زنم. مادرم مبادا زجه بکنی، مبادا بیش از اندازه بی تابی بکنی یاد آن خانواده هایی باش که سه چهار تا جوان دادند. یاد آن خانواده ای باش که ۶ تا شهید و مفقودالاثر دادند. مادرم گریه خواستی بکنی بکن، دلت گرفت بگیرد گریه کن برای امام حسین (ع) برای زینب برای مسلمین برای محرومین جهان. من از مادرم می خواهم که خیلی رعایت همسرم را بکنند. همسرم به گردن من زیاد حق دارد. من او را همیشه در زندگی همسری مهربان و خوب و ایده آل دیدم. آن طوری که می خواستم بود. اگر گاهی هم چیزهایی بوده از من بوده، مبادا رنجشی در دل همسرم ایجاد بشود. از همسرم می خواهم کاری بکند که مادرم خشنود باشد، راضی باشد از او، از من، از نزدیکان دیگرم از دوستانم، مادر مهربان و خواهرهای خودم اکرم خانم، فاطمه خانم، اعظم خانم، وجیهه خانم، زینب خانم، زهرا خانم همه ی اینها من عذرخواهی می کنم و اگر حق و حقوقی داشتند که به جا نیاوردم من را ببخشید. برادرانم هم همین طور فقط می خواهم این را بگویم که شهادت در اسلام مایه شرافت است، هم برای شخص هم برای خانواده اش، شرافتی که خدا نصیب شما می کند شاکر باشید، شکر کنید مبادا کفران نعمت کنید. برادرانم راهم را ادامه بدهند. خواهرانم حجابشان، ظاهرشان، باطنشان، تقواشان را حفظ بکنند. از هر کسی که من را می شناسد، از جانب من عذرخواهی بکنید. از جانب من از ایشان بخواهید که من را ببخشند. اگر حقی به گردنشان داشتم. من اگر شهید شدم دوست دارم که {…} امیدوارم که خداوند از من قبول کند، امیدوارم که خداوند من را ببخشد، بنده ی خیلی بدی بودم، ولی امیدوارم و مطمئن هستم که خداوند بنده های بدش را می بخشد. همیشه به یاد شهداتان باشید. همیشه فکر کنید شهداتان از شما چی می خواستند، همیشه در این فکر باشید که شهداتان برای چی رفتند. فراموش نکنید که روزی خواهد رسید که همه ی ما در مقابل خدا و ائمه ی معصومین و در برابر شهدامان باید بایستیم و محاکمه بشویم، خدا نکند آن روز سرمان به زیر باشد، خدا نکند آن روز خجالت بکشیم.