شهید مدافع حرم حمیدرضا اسدالهی
دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته مترجمی زبان عربی
تاریخ و محل تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۶۳، تهران
تاریخ و محل شهادت: ۲۹ آذر ۱۳۹۴، حلب- سوریه
مزار: بهشت زهرا (س) قطعه ۵۰ ردیف ۲ شماره ۱۴
زندگینامه
شهید پاسدار حمید رضا اسداللهی، متولد ۱۳۶۳\۱۱\۱۵، یکی از اعضای اصلی مرکز مطالعات راهبردی تربیت اسلامی به شمار میرفت که تاکنون اقدامات و فعالیتهای گستردهای را در عرصههای تربیتی و فرهنگی در کشورهایی چون پاکستان، عراق و لبنان ساماندهی و مدیریت کرده بود. شهید حمیدرضا اسداللهی از خادمان حسینی (ع) بود. و چه راهی است این طریق الحسین که همه خوبان عالم را جمع میکند. حضور در سرزمین کربلا و سربازی حریم آل الله (ع) در منطقه عملیاتی سوریه، دلیلی شده بود که شهید حمیدرضا از یمن، عراق، سوریه، بحرین، پاکستان و افغانستان رفقایی پیدا کند. شهادت در حلت سوریه و مزار در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه ۵۰
معرفی مختصری از مدافع حریم انقلاب اسلامی، قاری برجسته قرآن کریم، محقق و پژوهشگر قرآنی, بسیجی جهادگر، نخبه و فعال بین المللی، دانشجوی کارشناسی ارشد مترجمی زبان عربی دانشگاه تهران و خادم الشهدا شهید حاج حمید رضا اسداللهی معروف به ابو محمد
تاریخ تولد: پانزدهم بهمن ماه ۱۳۶۳
محل تولد: تهران
وضعیت تأهل: متأهل
فرزندان گرانقدر شهید به نام محمد آقا ۴ ساله و احمد آقا ۳ ماهه
شهادت: اذان ظهر روز ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴
محل شهادت: شهر حلب واقع در سوریه
مزار شریف شهید: تهران، بهشت زهرا، قطعه ۵۰، ردیف ۲، شماره ۱۴
نحوه شهادت: اصابت ترکش خمپاره به گردن
شهید مورد علاقه: شهیدمهدی باکری / شهید حاج عماد مغنیه
اولین روزهایی که تیم فرهنگی بسیج مسجد موسی بن جعفر ع شروع به کار کرد حمید شد مسئول ستاد یادواره شهدای مسجد، همون اوایل هرکدوم از بچهها قرار گذاشتن اسم یکی از شهدا رو برای خودشون انتخاب کنن و با اسم اون شهید همدیگرو صدا کنن، یکی شد حاج همت، یکی شد عباس کریمی، یکی دیگه شد مهدی زین الدین … شهید حمید، آقا مهدی باکری رو انتخاب کرد...
این شهید بزرگوار یک شب قبل از اعزام به منطقه در حرم امام رضا (ع) وصیت نامهاش را مینویسد که وصیت نامه او چندین بخش دارد، وصیت به همسرش، به فرزندانش، به پدر و مادرش، به خواهر و برادر، به کانون مسجد، وصیت به مجموعه تربیتی بسیج و بخشهایی هم صحبت با امام زمان و نائبشون امام خامنه ای و مسلمانان جهان دارد
گزیدهای از وصیتنامه شهید
صحبتی با امام مهدی (ع)
در ابتدا صحبتی با سید و مولایم امام زمان (ع) دارم، ای سید و مولایم! آقاجان! از تو ممنوم به خاطر تمام محبتهایی که در دوران دنیا به من ارزانی داشتی و شرمنده ام که شاکر این همه نعمت نبودم، اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زندهام.
گرچه برای تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکردهام، اما به آن امید جان میدهم که در آن روز موعود که ندا میدهند از قبرهایتان بیرون آیید و به یاری مولایتان بشتابید، من هم به اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بستهام، از قبر بیرون آمده و پای رکاب شما سربازی کنم، آرزوی بزرگی است، اما آرزو بر جوانان عیب نیست.
در دوران زندگی ام سعی کردم هیچ موضوع شخصی و دنیایی را از شما نخواهم و شما را قسم ندهم، اما الان در حرم جدتان امام رضا (ع) شما را به مادرتان قسم میدهم که همۀ جوانان این انقلاب اسلامی و در آخر این حقیر عاصی را برای نصرت خودتان تربیت کنید و برای سربازی خودتان به کار گیرید.
آقاجان! به من میگویند تو زن و بچه داری، چرا به جهاد میروی؟ آقاجان! مگر من برای همسر و فرزندانم چه کردهام؟ هرچه بوده از لطف و عنایت شما بوده است. آقاجان! برخی نمیدانند وقتی من از تو جدا شدم، آن روز باید نگران من شوند و انشاءالله که آن روز را نبینند.
من، همسر و دو فرزندم خودمان را سربازانی در پادگان تو میدانیم، حال یکی از این سربازان عزم مأموریت دارد و مشکلی پیش نمیآید؛ چون فرمانده بالای سر خانواده هست و فقط باید مواظب باشیم تا از این پادگان اخراج نشویم، آقاجان! تو کمک مان کن، زندگی چقدر شیرین میشود وقتی که پادگان تو شود و این زندگی همان بهشت است.
صحبتی با نایب امام زمان (ع) و ولیّ امر مسلمین
رهبر عزیزم! از آن روز که اندک شناختی به جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، مسئولیت هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما، همان رفتار در قبال امام زمان (ع) است و این را فهمیدم که مجوز شفاعت اهل بیت (ع) نسبت به من، در رضایت شما است، آقاجان! اگر رضایت شما نباشد، خدا و امام زمان (ع) هم از من راضی نیستند. میدانم که سرباز خوبی برای شما نبودم، اما سعی داشتم که هم خود و هم خانواده ام نسبت به اوامر شما مطیع باشند.
از آن روزی که شنیدم رضایت شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، خواستم من هم سهمی برای اجرای این فرمان داشته باشم و حال که توفیق جهاد در این عرصه قسمتم شده است، خدا را شاکر هستم و از خدا میخواهم که در این عرصه مؤثر و مفید باشم.
رهبر عزیزم، لبیک به فرمان شما همان تکبیر حج است، همان لبیک به رسول الله (ص) و همان لبیک یا حسین است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد، چون ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (ص) است. برایم دعا کنید و از من راضی باشید.
وصیتم به مسلمانان و مستضعفان
برداران و خواهران! انقلاب اسلامی یک پدیدۀ تاریخی و یک اتفاق اجتماعی نیست. این انقلاب یک انقلاب الهی و نورانی است. این انقلاب فقط متعلق به یک قشر خاص و ملت نیست، نه؛ انقلاب اسلامی موهبتی الهی است که خدا در این دنیا به بشریت ارزانی داشته. انقلاب اسلامی مقدمۀ همان حیات طیبه ای است که انبیا و رسولان و تمام ادیان توحیدی به دنبال آن بودند.