شهید غلامحسین(امیر) میلانی
دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی شیمی - صنایع شیمیایی معدنی
تاریخ و محل تولد :۴ فروردین ۱۳۴۴، تهران
تاریخ و محل شهادت :۱۷ تیر ۱۳۶۵، مهران، کربلای ۱
مزار: بهشت زهرا (س) - قطعه ۵۳ ردیف ۱۳۶ شماره ۱۵
زندگینامه
در روز چهارم فروردین ماه سال ۱۳۴۴ هجری شمسی (۱ ذیحجه) مصادف با صبح گاه روز بعد از عید قربان مولودی عزیز و گرامی پاک به عرصه زندگی نهاد و برای او به خاطرخواب های دیده شده نام غلامحسین که به راستی برازنده او بود انتخاب گردید و گاهی اوقات در منزل به نام امیر نامیده می شد. او اولین و آخرین پسر این خانواده گرامی بود و از همان اوایل کودکی بسیار تیز هوش و با محبت بوده و قلبی رئوف داشت از پنج ماهگی به بعد به صدای اذان و صوت قرآن عکس العمل نشان می داد. و هر وقت که آوای قرآن را می شنید شروع به گریه کردن می نمود.
وقتی شش ساله بود به کودکستان اسلامی سید عزیزالله رفت و دوران ابتدایی خود در مدرسه دماوند (هادی) با کسب نمرات عالی به اتمام رسانید و سپس دوران راهنمایی را در مدرسه کوروش سابق گذرانید و دوران متوسطه را در دبیرستان شهید موسی کلانتری در رشته ریاضی و فیزیک تمام کرد و فارغ التحصیل از دروس متوسطه گردید. به گفته اساتید مدارس او یکی از ممتازترین و با اخلاق ترین دانش آموزان مدرسه بود.
در سال اول نظری بود که پدرشان بر اثر بیماری شدیدی جان خود را از دست دادند و امیر زندگی را با مشکلات فراوان همراه با مادر و تنها خواهرشان ادامه دادند و در این دوران با سپاه و بسیج همکاری می کرد.
بعد از فارغ التحصیل شدن از دروس متوسطه بر اثر استعداد فراوانی که داشت در کنکور دانشگاه شرکت کرد و با توجه به این که به دلیل حضور در جبهه می توانست از سهمیه سپاه در دانشگاه استفاده کند اما علی رغم این مسئله به طور آزاد کنکور داده و به لطف خداوند و همت خود در همان کنکور اول در اولین رشته انتخابی که "صنایع شیمیایی معدنی " دانشگاه تهران بود، پذیرفته شد و سه سال در آن جا با کسب نمرات خوب درس خواند و تنها یک سال دیگر مانده بود که مهندسی شیمی معدنی شود که به خیل شهدا پیوست.
شهید میلانی سعادت داشتند که چندین بار در جهاد شرکت نمایند. شهید میلانی شخصی بود که دوست می داشت در جبهه باشد و آن زمانی که برای مرخصی می آمد و یا ماموریتشان اتمام می پذیرفت در سنگر پشت جبهه خدمت می کرد. درس می خواند، تدریس می نمود، در جلسات مذهبی و سیاسی شرکت می کرد و....
ایشان از همان اوایل انقلاب در بطن جامعه بودند و از همان زمانی که به سن تکلیف رسیدند در جبهه ها حضور به هم رسانیدند. هر زمان که عزم سفر به کربلای حسینی می کردند خانواده ایشان به او عرض می کردند که فعلاً در سنگر دانشگاه خدمت کن الان مملکت ما احتیاج به متخصص دارد و از این گذشته شما تنها مرد خانواده هستید، خدمت به مادر واجب تر است چون که ایشان از نعمت پدر محروم بودند و مرد خانواده بودند. با تمام این اوصاف و مشکلات هرگز قبول نمی کرد و می گفت که جبهه ها فعلاً از همه چیز واجب تر هستند و باید مطیع امر رهبری بود. خلاصه ایشان بیش از ۷ ماه در جبهه های نوی علیه ظلمت شرکت داشتند که تواریخ اعزام به جبهه این برادر عزیزمان عبارتند از:
از تاریخ ۶۱/۴/۹ الی ۶۱/۵/۲۰ در پادگان امام حسین (ع) آموزش دیدند.
از تاریخ ۶۱/۵/۲۱ الی ۶۱/۸/۴ در خدمت لشکر حضرت رسول اکرم (ص) به سمت خمپاره انداز مشغول بودند و در عملیات مسلم بن عقیل (سومار) شرکت داشتند.
از تاریخ ۶۴/۵/۱۱ الی ۶۴/۶/۲ در تیپ سیدالشهدا (ع) به سمت کمک تیربارچی بود که در عملیات افتخار آفرین عاشورای ۳ مشارکت داشتند.
از تاریخ ۶۵/۱/۲۶ الی ۶۵/۴/۱۷ در لشکر حضرت سیدالشهدا (ع) به سمت کمک آر پی چی زن خدمت کردند و در همین اعزام در عملیات پیروزمندانه مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
او جوانی پاک و بی آلایش و ایثارگر بود و حتی به هنگام ارجاع سخت ترین کارها به او جواب منفی نمی داد. او محبت خاصی به تمام افراد خانواده و محله داشت در مقابل دیگران متواضع بود و هیچ گاه خود را برتر از کسی نمی دانست با دیگران با خوشرویی برخورد می کرد و خیلی کم اتفاق می افتاد که با فردی با صدای بلند صحبت کند، به امر معروف و نهی از منکر بسیار بها می داد و همواره نزدکیان خود را به شیوه های مختلف توصیه به رعایت احکام الهی و شرکت در نماز جمعه و دعای کمیل می نمود و در یک جمله خلاصه او نمونه ای از اخلاق بود.
بنا به تعریفی که دوستان همسنگرش از او می کردند، می فرمودند که بعضی از شب ها می دیدیم که امیر برای برپا داشتن نماز نافله شب بیدار می شد و نماز شب را به پای می داشت او حالت عرفانی خاصی داشت و دلسوز برای مملکت.
دوستانش در جبهه از حالات وی می دانستند که ایشان به سوی حق هجرت خواهد کرد لذا از اطمینانی که داشتند قبل از شهادتی در حضور خود شهید (جهت مزاح) مجلس ختمی برای گرفتند و نوار این مجلس موجود است. بلی این جوان آن قدر پاک و مخلص بود که حتی دیگران از رفتار و حالات و برخوردهایشان می دانستند که او به شرف شهادت نائل خواهد آمد.
بدین ترتیب امیر در سالروز جنگ بدر مصادف با ۱۷ تیر به شهادت رسید و در روز جمعه ۲۰ تیر همزمان با سالروز بنای خانه کعبه به دست ابراهیم خلیل الله (ع) در ساعت ۱۲ ظهر به هنگام انجام فریضه نماز جمعه که عشق امیر بود به خاک سپرده شد. و اربعین شهادتش نیز روز ۱۱ ذیحجه (سالروز تولدش بر حسب ماه قمری) می باشد.
گزیده ای از وصیتنامه شهید
" «اللهُمَ الجعَلنی مِن الشاهِدین»
به نام خداوندی که روح را در پیکر مادی من دمید، به نام خداوندی که اعتقاد به ایمانی نسبی را به من عنایت کرده است.
به نام خداوندی که مرا در عصری آفرید که توانسته ام از وجود رهبر عظیم انقلاب اسلامی بهره برم، به نام خداوندی که به من مادری عطا کرده است که مانند پدری و حتی بالاتر برای من خدمت کرده است و زندگیم را، تربیتم را، اعتقادم را، ایمانم را و اخلاقم را بعد از خداوند متعال مدیون او می باشم.
با سلام به پیشگاه امام زمان (عج) روحی کل ارواح العالمین لتراب مقدسه الفداه، با سلام به خدمت امام خمینی رهبر کلیه رزمندگان اسلام، و سلام بر تمامی مومنین ایران و جهان و با سلام بر خانواده معظم شهداء، مفقودین و اسرا
قلم را به دست گرفتم تا چند کلمه ای به اصطلاح وصیت نامه بنویسم، وصیت نامه به معنای سفارش که من در آن مقام و مرتبه نیستم ولی اگر به معنای خواهی و تقاضا بگیریم نمی دانم از کجا شروع کنم.
تنها مسئله ای که قابل خواهش کردن است این است که از خانواده عزیزم و تمامی دوستان و آشنایان تقاضا دارم که طلب آمرزش و بخشش برای بنده رو سیاه درگاه الهی کنند و از مادری که خود را غلام او می دانم تقاضا دارم که از همه برای من حلالیت بطلبد. مادر دعایم کن که بتوانم به آن درجه واقعی شهید و قرب الهی برسم که هدف آفرینش هم جز این نیست.ای مادر خدا گواه است که نمی دانم چطور از زحمات تو قدردانی کنم زیرا می دانم با وجود رنج هایی که کشیده ای همیشه مادری ایثارگر برای من و خواهرم بوده ای و مانند یک پدر چه در زمان پدرم و چه بعد از او کوشا بوده ای و هر کاری که من بکنم نمی توانم پاداشت را بدهم و فقط از خداوند کمک می خواهم که پاداشت را بدهد که ان شاء الله می دهد. مادر نمی دانم که چی برایت بنویسم که تسکین خاطر باشد ولی از خداوند مسئلت دارم که به شما و خواهر و مادربزرگ و خاله صبر و استواری عنایت فرماید و دوست دارم که اگر برای من گریه می کنی برای تک تک کشته شدگان در راه خدا گریه کنی و هیچ فرقی بین من و دیگران نگذارید و چیزی که از خواهر عزیزم می خواهم این است که همچنان که حجابت کوبنده دشمنان است علم و آگاهی تو هم ضربه ای بر پیکر دشمنان وارد کند و بتوانی با درس خواندن یکی از نیارهای مبرم جامعه اسلامی را برطرف کنی و خدا شاهد است که غیر از این مسئولیتی نداری و مطلب دیگر این که تا آخر عمرت همدم و مونس مادر و مادربزرگ باش زیرا که من نتوانستم این وظیفه خود را به نحو احسن انجام بدهم.
از خدا خواهش دارم که اگر خواست مرا شهید کند، مرا مانند حضرت قمربن بنی هاشم (ع) شهید کند تا در آخرالزمان در مقابل آقایم امام حسین (ع) شرمنده نباشم.