شهید محمد جواد شمسی
دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی شیمی
تاریخ و محل تولد: ۱۳۴۷، کرمانشاه
تاریخ و محل شهادت: ۲۱ مرداد ۱۳۶۶- بوالفتح عراق، نصر ۷
مزار:
زندگینامه
جواد به سال ۱۳۴۷ در یکی از محلات قدیمی و محروم کرمانشاه دیده به جهان گشود.
به تایید همه آشنایان یکی از ویژگی های بارز شخصیت او نترسیدن و شجاعت فوق العاده بوده است. در جریان انقلاب با وجود آن که بیش از ده بهار از عمرش نگذشته بود تا آن جا که از تظاهراتی اطلاع می یافت در آن شرکت می جست.
مراحل آغازین شکل گیری شخصیت مذهبی او با شکوفایی انقلاب اسلامی هم زمان با آشنا شدن با برادران مذهبی در مسجد محله این سنگر همیشه انقلاب بود. در حرمت و احیاء مسجد محل همراه با برادران و دوستانش فعالیت می کرد و در ضمن کارها توجه خاصی به اخلاص در راه خدا داشت.
آخرین سال هنرستان در رشته برق هم زمان با پیام نوروزی امام در فروردین ۶۵ عازم جبهه شد. علیرغم همه نصایح در مورد نزدیک بودن زمان کنکور با توجه به امکان قبولی اش و همه عاقبت طلبی های دیگر، راه رزم و جهاد را پیشه کرد. جواد آن سال را از درس عقب ماند ولی در معنی پیش افتاد.
او دیگر جواد قبلی نبود. دنیایی بود از عشق و ایمان مدتی دیگر در شهر بود و مشغول تعلم و درس خواندن تا شاید دروس عقب افتاده را جبران کند. بار دیگر جواد مرغ دلش هوای وطن کرد ولی به علت بمباران کرمانشاه بدست دژخیمان بعثی و مشکلات خانواده مدتی تصمیمش به تأخیر افتاد. خانواده در اثر شدت حملات وحشیانه ناچار به هجرت شدند و پس از مدتی دربدری و مشکلات فراوان در روستایی اطراف کرمانشاه مستقر گردیدند. غربت و مشکلات و اضطراب و سختی ها باعث شد تا والدین از جبهه رفتنش ممانعت به عمل آوردند ولی همه مخالفت ها در اراده محکم او تاثیری نداشت و یک تنه با عشقی عظیم با وجود همه مسائل بر تصمیمش ایستاد.
بار دیگر در ۲۲ بهمن همان سال عازم منطقه شلمچه شد. از درگیری های آن جا تعریف می کرد. یک باره کلاه کاسک او تیر خورده بود. بار دیگر از خاکریزی بیرون آمده بود و همان خاکریز با گلوله تانک به هوا رفت شاید هنوز استحقاق شهادت نیافته بود و می بایست پخته تر می شد. بعد از عید نوروز مأموریتش به اتمام رسید که به خانه بازگشت و مجدانه مشغول خواندن درس شد. مدت سه ماه درس هایش را مطالعه می کرد تا اینکه دو هفته قبل از کنکور مجدداً به همراه دوستانش عازم جبهه شد.
جواد پس از شرکت در کنکور و دریافت کارنامه متوجه شد که در گروه مهندسی رتبه ۲۹ را حائز شد ولی این موضوع به هیچ وجه موجب غرور و خدشه در عشق و ایمان عظیمش نشد. آن چه از او به یاد مانده این است که می گفت این ها همه وسیله و بازیچه است، خدا کند انسان در دانشگاه اصلی موفق شود و سرانجام نیز در دانشگاه سیدالشهداء با رتبه عالی شهادت پذیرفته شد و بر فراز ارتفاعات بوالفتح عراق در مرز سردشت در عملیات پیروزمند نصر۷ در تاریخ ۶۶/۵/۲۱ به آرزو و کمالش رسید هرچند هم در رشته مهندسی شیمی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
گزیده ای از وصیتنامه شهید
وصیتم به امت حزب الله که ان شاء الله در همه حال در کنار رهبر باشند و از مسئله جهاد غافل نمانند که به خون شهدا قسم سعادت این زمان تنها در گرو جهاد در راه خدا می باشد و بس (ای وارثان خون شهدا، نکند مسئله جهاد را برای خود توجیه کنید و آخرت خود را به دنیائی بی ارزش و دون همت بفروشید).
عزیزان من تمام این مسائل امتحان و سنت خداوند می باشد همگی باید برویم و چه بهتر که با عشقی عظیم از این دنیا برویم و خون ما در به ثمر رسیدن نهال انقلاب مصرف شود.
و چند کلام عرض ادب به خانواده گرامی ام.
پدر و مادر عزیزم سلام علیکم. امیدوارم که با شهادت من شما مسئولیت خودتان را در قبال فرزندان خود ادا کرده باشید. والدین عزیزم الحمدالله به چنین بینشی رسیدید که در قبال رفتن به جبهه کوچکترین اعتراضی نکردید. خدا را شکر که شما این چنین عشقی به امام دارید که دیگر جای نگرانی برای من نیست و این سرنوشت مرا نیز برای من از الطاف خدا می دانید. تنها سفارشم به شما این است که ندای مرا به گوش مردم برسانید و با روحیه و کلام خود حقانیت راه مرا به مردم گوشزد نمائید.
ای مادر عزیز، می دانم که تو چقدر آرزو داشتی که من روزی به دانشگاه بروم و برای مملکت اسلامیم مفید واقع شوم، الحمدالله که بعد از یک سال توانستم موفق شوم که به مردم اعلام کنم که جبهه شما بسیجی ها را از درس جا نمی گذارد بلکه باعث پیشرفت آن ها نیز می شود زیرا یک رزمنده وقتی می بیند که دوستان او چگونه جان می دهند تا امنیت حاصل شود و دیگر جهادگران در صنعت علم به معلومات خود بیفزایند غیرت او نیز شکوفا می شود و مجدانه تر به درس خود می پردازد.
اما نباید فراموش کرد تمام این مسائل برای رضای خدا و رسیدن به او باشد. خدا نکند روزی این مسائل دنیا فریبانه جلوی چشمانمان را بگیرد و ما را از خداوند غافل کند و به فرمان امام عزیزمان هدف انجام تکلیف است حال می خواهید در دانشگاه علم و یا دانشگاه سیدالشهداء و اما چه سعادتی بالاتر از این که خداوند آن قدر لطفش را شامل حال بنده اش نماید که در هر دو مورد آن ها بنده احساس سبکی بیشتری می کنم که می توانستم مقداری از تکلیف خود را در درس خواندن و جهاد علمی اداء کنم و باز هم متذکر می شوم که ای مردم اگر این عزیزان بسیجی نبودند و نمی بودند هرگز امنیتی برای زندگی و دانشگاه و مدارس و معیشت شما نبود پس آنها را فراموش نکنید.
به اخوی گرامیم و برادران عزیزم سفارش می کنم که در هر دو بعد دانشگاه و جهاد پشتیبان امام باشند و امام عزیزمان را فراموش نکنند. گرچه شما الحمدالله به مسائل آگاه هستید ولکن به عنوان تذکری هم که شده باشد متذکر شوم که با تقوای خود نگذارید چهره دنیاگرایانه دانشگاه بر شما مسئولیتی شده و شما را از مسائل غافل کند.
سفارشم به خواهران عزیزم زینبان زمان این است که ان شاء الله با کلام زبان و قلم خود مسئولیت این خون ها را ادا کنند و تذکرهای انسان دوستانه خود را بارها از من شنیده اند که ای زنان عالم ما می رویم که با سرخی خون خود سیاهی چادر شما را محفوظ نگهداریم.
و نیز سفارش من به خانواده ام این است که از اسراف در مراسم ختم من جدا بپرهیزید و در آخر سلامم را دوباره به پدر و مادر عزیزم می رسانم و از آن ها می خواهم که مرا حلال کنند و هنگام دفن مرا بپوشانند تا با راحتی بیشتر به ملاقات خدا بروم. آرزوی شهادت را برای تمامی امت حزب الله از خداوند خواهانم.
والسلام
۶۶/۵/۱۴